مقاله شناخت ابعاد وجودی انسان (انسان شناسی)

مقاله شناخت ابعاد وجودی انسان (انسان شناسی) مقاله شناخت ابعاد وجودی انسان (انسان شناسی)

دسته : روانشناسی و علوم تربیتی

فرمت فایل : word

حجم فایل : 22 KB

تعداد صفحات : 45

بازدیدها : 304

برچسبها : تحقیق ابعاد وجودی انسان انسان شناسی

مبلغ : 1500 تومان

خرید این فایل

دانلود مقاله شناخت ابعاد وجودی انسان (انسان شناسی)

مقاله شناخت ابعاد وجودی انسان (انسان شناسی)

در این مقاله سعی شده است که تمامی عوامل و ابزاری را که در شناخت ابعاد وجودی انسان مهم می باشند را بررسی کرده و به عنوان الگویی برای رسیدن به موفقیت به معنای واقعی آن قرار داد.

مقدمه

انسان همواره با انبوهی از گزینه های رفتاری رو به دوست که فقط می تواند از شمار محدودی از آن ها برگزینند: چشم خود را به بعضی از دیدنی ها بدوزد، به بخشی از شنیدهی ها گوش فرا دهد، دست، پا و سایر اندام های خود را برای انجامبرخی از کارها به کار گیرد. همگام با رشد قوای بدنی، فکری و عاطفی، و در هم تنیدن روابط گوناگون اجتماعی و افزایش اندوخته های علمی و مهارت علمی، دایره گزینه ها به صورت تصاعدی گسترش می یابد، به طوری که هر لحظه هزاران کار امکان انجام می یابد و گزینش دشوار و دشوارتر می شود.

برای ترجیح و تعیین گزینه ها، عوامل گوناگونی وجود دارد که از جمله می توان به شکوفایی غرایز و افزایش خواسته های آنها، احساس ناامنی و نیز به عادت، تقلید، تلقین و سایر عوامل روانی و اجتماعی اشاره کرد. اما مهم تر از همه، عامل عقلانی یعنیگزینش آگاهانهاست که با در نظر گرفتن همه گزینه ها و بررسی تأثیر هر یک در سعادت و کمال نهایی انسان، ترجیح و تعیین گزینه های برتر، والاتر و ارزشمندتر را به عهده می گیرد و نقش خود را در شکل گیری اراده انسانی ایفا می کند. راز برتری حقیقی انسان را باید در برخورداری از همین عامل و به کارگیری آن جستجو کرد.

اومانیسم یا اصالت انسان بطور اعم به نظامی فلسفی یا اخلاقی گفته می شود که انسان مدار و فردگر است و انسان و خواست و اراده او را محور همه امور می داند. اما به طور اخص به نهفتی گفته می شود که در قرن چهاردهم میلادیدر اروپا پدید آمد که در آغاز با کلیسانی نقی نداشت اما بعد از مدتی به مخالفت با ارباب کلیسا پرداخت و به جرح و تعدیل متون مذهبی پرداخت. با حاکمیت بینش افسانگرا یا نه در فرهنگ اروپا همه چیز دگرگون شهر چون تا آن زمان همه فعالیتها جنبه ی الهی داشت و انسان از جایگاه ویژه ای برخوردار بود و اعتقاد بر این بود که حضرت مسیح برای نجات او آمده همچنین در سلسله مراتب همتی انسان در زمره مخلوقات قرار داشت، عنایت و مقصود او خداوند بود و هستی او منوط به اراده خداوند بود و خلاصه همه امور حول محور اعتقاد به خدا دور می زد. اما در بینش جدید انسان جایگزین خدا شد مرکز ثقل تمام ارزشها و عنایت همه امور قرار گرفت. انسان خود را بریده از آسمان و پیوند خورده با زمین می دانست و رستگاری و بهشت موعد را در زمین طلب می کرد. هدفش کسب علم و در نهایت تحصیل قدرت بود زیرا منادیان علم جدید هدف اصلی علم را تحصیل قدرت و سلطه انسان بر طبیعت می دانستند. به هر ترتیب انسان باید تنها با تکیه بر استعداد ها و تواناییهای وجود خود سرنوشت خود رابسازد و بر آن حاکم گردد.

ایمان به نوع بشر و پذیرش عظمت و توانایی انسان و نهایتاً پرستش او از دیگر خصوصیات این عصر است. در این عصر شخصیت و فردیت افراد از اهمیت والایی برخوردار بود. هر کس وظیفه داشت تا با مدد گرفتن از قوای عقلانی و استعدادهای خود در جهت کمال و دست یابی به آرمانهای مقالی بشر گام بردارد و مقصود از ساخت جامعه آن بود تا امکانات لازم جهت شکوفایی استعدادهای افراد فراهم گردد. آراء این دوره بر عقل و خلاقیت اندیشه انسان طبیعت و علم و پیشرفت تمدن بشریکه داشت و این امور به این جهت مهم بود که بشر را به سعادت دنیوی رهنمون می ساختند. آزادی انسان از ویژگیهای بارز این عصر بشمار می آید که هیچ چیز بنابراین آزادی را محدود می کرد.

مارکسیم کار و عمل را یکی از ابعاد مهم فعالیتهای نوع انسان می داند، چرا که در میان همه موجودات جهان تنها انسان است که با طبیعت رابطه برقرار کرده، با کار و عمل خویش به دگرگونی آن می پردازد و در این میان خود نیز دگرگون می شود. به عبارت دیگر کار و عمل، انسان را ساخته و به وجود او مشکلی متناسب با ابزار تولید و روابط اجتماعی حاکم بر جامعه می بخشد. از نظر مارکس انسان به وسیله کار و آن هم بارهایی از کار تخصص می تواند با جامعه و محیط ارتباط برقرار کرده، خود را تام و تمام سازد. البته انسانزمانی می تواند به وسیله کار، خود را کامل سازد که در فرآیند کار ناآگاهانه خود را تباه کرده و مسنح نماید. این نکته در اندیشه مارکس قابل تأکید است که انسان باید در جهت شرایط حاکم بر تاریخ دست به انتخاب و عمل بزند. آدمی باید شرایط تاریخی را بشناسد و در مسیر آن عمل کند. اما اینکه چگونه می توان مسیر تاریخ را شناخت، به گمان مارکس آن هم از راه عمل مسیر است، یعنی باید از برج عاج خویش به درآمد و به کوچه و بازار رفت تا در میان مردم حقیقت را پیدا نمود. خلاصه آنکه در این مکتب انسان باید بوسیله کار و عمل خود در مسیر تاریخ خویشتن را بسازد. مکتب اگزیستالیسم، به ویژه طرفداران سارتر نیز انتخاب و عمل را عنصر سازندگی انسان می دانند. به بیان دیگر این مکتب انسان را چیزی جز انتخاب و عمل نمی داند. در این مکتب بشر همان است که از خود می سازد.

خرید و دانلود آنی فایل

به اشتراک بگذارید

Alternate Text

آیا سوال یا مشکلی دارید؟

از طریق این فرم با ما در تماس باشید